سازماندهی در لیزینگ

فصلنامه 3

سازماندهی در لیزینگ

بي شك دنياي امروز را بايد دنياي پيشرفت و تغییر روزافزون خواند، كه‌ روند پیشرفت و تغييرات‌ و تنوع‌ِ ابزار مورد استفاده‌ در جريان ‌آن‌، هر روز بيشتر مي‌شود. سرعت‌ پیشرفت و تغييرات‌ در دنیا بحدي‌ است‌، كه‌ هيچ‌ يك‌ از افراد بشر حتي‌ در يك ‌قرن‌ گذشته‌ پيش­­بيني‌ چنين‌ تغييراتي‌ را نمي‌كرد. تحولات‌ اخير در زمينه‌هاي‌ سياسي‌،‌ قانونی و حقوقی، تولیدی و تکنولوژیکی‌، مالی و اقتصادی، و اجتماعی‌، مبين‌ روشن‌ و واضح‌ اين‌ تغييرات‌ است‌.

از این­رو سازمان­ها دریافته­اند که به منظور دستیابی به کارایی لازم و برخورداری از انعطاف در رویارویی با موقعیت­ها و حوادث و اجرای برنامه­هایی که تحت شرایط و مقتضیات زمانی و مکانی پیش می­آیند، می­بایست همواره خود را با این­گونه تغییرات و دگرگونی­ها منطبق سازند.

یکی از راهکارهای انطباق سازمان­ها با تغییرات، تشكيل مجدد یا بهبود يك ساختار سازمانی مناسب است، که از مهمترين مسائل هر سازمان و طريقه سازماندهي و طراحي جنبه­هاي متفاوت آن (ساختاردهی)
اصلي­ترين مرحله تشكيل آن می­باشد. طراحي هر سازمان، هم محتاج تجربه هست و هم مستلزم دانش، زيرا مگر مي­شود منحني رشد سازمان سيري صعودي داشته باشد ولي پايه آن بر اساس موهومات و فرضيات نادرست باشد. بنا بر همین است كه بسياری از سازمان­ها بوده­اند كه در بدو شكل­گيري يا از هم پاشيده­اند يا هرگز نتوانسته­اند به موفقيت­هاي پيش­بيني شده دست­یابند.

پیش­فرض ما این است که خواننده آگاهی نسبی در مورد لیزینگ دارد، و در این نوشتار سعی نداریم ساختار سازمانی برای شرکت­های لیزینگ ارائه دهیم، بلکه با در نظر گرفتن نقش مدیریت در سازمان­ها بطور عام و مدیریت شرکت­های لیزینگ، مدلی برای سازماندهی مناسب­تر شرکت­های لیزینگ ارائه خواهیم کرد.

 

1- مدیریت و سازماندهی

مديریت‌، اعم‌ از آنكه‌ در بخش‌ دولتي‌ باشد يا در بخش‌ خصوصي‌، مسئوليت‌ به‌ كارگيري‌ صحيح‌ و مناسب‌ عوامل‌ توليد را در جهت‌ اهداف‌ سه‌ گانه‌: سازمان‌، كاركنان‌ و دولت‌ به‌ عهده‌ دارد. به‌ اين‌ دليل‌، ايفاي‌ نقش‌ مديريت‌ در اين‌ عصر با توجه‌ به‌ تحولات و تغییرات آن‌، بسيار پيچيده‌ و دشوار است‌.

مدیریت، فرآیند به کارگیری مؤثر و کارآمد منابع مادی و انسانی در برنامه‌ریزی، سازماندهی، بسیج منابع و امکانات، هدایت و کنترل است که برای دستیابی به اهداف سازمانی و بر اساس نظام ارزشی مورد قبول صورت می‌گیرد. این تعریف، مفاهیم زیر را در بر دارد:

  • مدیریت یک فرآیند است.
  • مدیریت، هدایت تشکیلات انسانی است.
  • مدیریت مؤثر، تصمیم‌های مناسبی می‌گیرد و به نتایج مطلوبی دست می‌یابد.
  • مدیریت کارا، به تأمین، تخصیص و مصرف مدبرانه منابع و امکانات می­گویند.
  • مدیریت بر فعالیت‌های هدفدار تمرکز دارد.[1]

آنچه از تعریف مدیریت و مفاهیم فوق بر می­آید آن است که، مدیریت فرآیندی (شامل ورودی­ها، پروسه و خروجی­ها) است که از طریق هدایت و رهبری تشکیلات انسانی، و تأمین، تخصیص و مصرف مدبرانه منابع و امکانات به منظور دستیابی به اهداف و برنامه­های همراستا با مأموریت سازمان و در جهت ایجاد ارزش برای کارکنان، سازمان و دولت عمل می­کند و در این میان، مدیریت تنها از طریق تصمیم­های مناسب و بجا، و بهره­گیری از یک نظام کنترل مناسب، اثربخش و کارا خواهد بود.

هنری فایول برای یک مدیر پنج وظیفه قائل است: برنامه‌ریزی، سازماندهی، هدایت و رهبری، هماهنگی و کنترل. امروزه وظایف مدیر را چهار مورد زیر می‌دانند:

  1. برنامه‌ریزی: تصمیم‌گیری در مورد اینکه چه کارهایی باید انجام گیرد.
  2. سازماندهی: سازماندهی، فرآیندی است که طی آن تقسیم کار میان افراد و گروه‌های کاری و هماهنگی میان آنان، به منظور کسب اهداف صورت می‌گیرد.
  3. هدایت و رهبری: این وظیفه یعنی تلاش مدیر برای ایجاد انگیزه و رغبت در زیردستان جهت دست یافتن به اهداف سازمان.
  4. کنترل: کنترل تلاش منظمی است در جهت رسیدن به اهداف استاندارد، طراحی سیستم بازخورد اطلاعات، مقایسه اجزای واقعی با استانداردهای از پیش تعیین شده و سرانجام تعیین انحرافات احتمالی و سنجش ارزش آنها بر روند اجرایی که در بر گیرنده حداکثر کارایی است.[1]

 

سازماندهي‌ را به‌ عنوان‌ دومين‌ وظيفه بیان شده مديريت‌، مي‌توان‌ يك‌ فرآيند تقسيم‌ كار ضروري‌ ميان ‌واحدها، مشاغل‌ و افراد در ضمن‌ هماهنگي‌ منطقي‌ و صحيح‌ ميان‌ آنها در جهت‌ تحقق‌ يك‌ هدف ‌خاص‌ دانست‌. اين‌ وظيفه‌ نيز مانند ساير وظايف مدیریت‌، روش­هاي‌ خاص‌ خود را برای اجرا دارا مي‌باشد.

بنا بر تعريفي‌ كه‌ پیتر دارکر از سازماندهي‌ دارد، يعني‌ مجموعه‌اي‌ از عناصر به‌ هم‌ پيوسته‌ جهت‌ تحقق‌ يك ‌هدف‌ خاص‌ يا گروهي‌ از انسان­ها و افراد متخصص‌ در حول‌ وظيفه‌ و مسئوليتي‌ مشترك‌، سازمان‌ را مي‌توان‌ به‌ عنوان‌ مفهوم‌ اصلي‌ نگرش‌ سيستمي‌ تلقي‌ كرد. با اين‌ توصيف، سازمان‌ بطور كلی از 2 جنبه‌ مورد بحث‌ قرار مي‌گيرد، يكي‌ جنبه ساختاري ‌و ديگري‌ جنبه كاركردي‌ آن‌.

جنبه‌هاي‌ ساختاري‌ به‌ صورت‌ يك‌ «سازمان‌ نما» نشان‌ داده‌ مي‌شود، در حاليكه‌ جنبه ‌كاركردي ‌در چارچوب‌ يك‌ طرح‌ تشریح‌ مي‌گردد.

شكل‌ ساختاري‌ يك‌ سازمان‌ كه‌ اصولاً سازماندهي‌ عناصر تعريف‌ مي‌شود، به‌ مقولات‌ ذيل‌ توجه ‌دارد:

  • عناصر تشكيل‌دهنده سازمان‌
  • ارتباطات‌ عناصر با يكديگر
  • مرز و محدوده هر عنصر

عناصر تشكيل­دهنده ‌يك‌ سازمان‌ در واقع‌ مجموعه ‌امكانات‌، اعم‌ از مادي‌ و انساني است‌ كه‌ در يك‌ سازمان‌ جمع‌ مي‌شوند تا مديريت‌ بتواند با تخصيص‌ بهينه آنها، به‌ اهداف‌ عاليه سازمان‌ برسد. پس‌ از شناخت‌ مجموعه‌ عناصر، مي‌توان‌ در جهت‌ برقراري‌ ارتباط‌ ميان‌ آنها و وضعيت‌ موجود سازمان‌ بررسي‌ لازم‌ را انجام‌ داد؛ سپس‌، بنا بر طبقه‌بندي‌ انجام‌ شده‌ و اهداف‌ سازمان‌، يك‌ ارتباط‌ صحيح‌ و منطقي‌ جهت‌ تسهيل‌ تصميم‌گيري‌ مديران‌ بين‌ آنان‌ برقرار نمود. از این رو‌، شناخت‌ حد و مرز هر عنصر در تشكيلات‌ يك‌ سازمان‌، مي‌تواند به‌ طور قابل ‌ملاحظه‌اي‌ از تداخل‌ امور، آشفتگي‌ عناصر و انجام‌ وظايف‌ موازي‌ جلوگيري‌ نمايد. مديريت‌ بر حسب‌ وظيفه‌اي‌ كه‌ دارد، بايد مشخصاً اين‌ حد و مرز را روشن‌ نمايد. اگر چه‌ تشريك‌ مساعي‌ و همكاري ‌كاركنان،‌ شرط‌ اصلي‌ پويايي‌ و تداوم‌ سازمان­ها به‌ شمار مي‌آيد، ولي‌ شناخت‌ و تعريف‌ اين‌ حد و مرزها، مديريت‌ را در اتخاذ تصميمات‌ مناسب‌ ياري‌ خواهد نمود.

در شكل‌ كاركردي‌ موضوع‌ سازمان­ها، مي‌توان‌ به‌ اهداف، سياست­ها و استراتژي­هاي‌ يك‌ سازمان‌ اشاره‌نمود؛ به‌ گونه‌اي‌ كه‌ هر يك‌ از آنها مي‌تواند به‌ شكل‌ خاصي‌ در سازماندهي‌ عناصر يك‌ مؤسسه‌ ايفاي‌ نقش‌ نمايد. به‌ عنوان‌ مثال‌، اگر سياست‌ مديريت‌ اعمال‌ كنترل‌ بيشتر و تمركز تصميم‌گيري‌ در سطوح‌ بالاي‌ سازماني‌ باشد، طبعاً شكل‌ سازمان‌ از زماني‌ كه‌ سياست‌ مديريت‌ اعمال‌ عدم‌ تمركز فعاليت‌ و تفويض‌ اختيار‌ به‌ سطوح‌ مختلف‌ اجرايي‌ است‌، تفاوت­هاي‌ آشكاري‌ دارد. بنابراين‌، انجام‌ وظيفه ‌سازماندهي‌ توسط‌ مدير‌، طبيعي‌ است‌ كه‌ بر اساس‌ اهداف‌ و سياست‌هاي‌ سازمان انجام‌ گيرد.

اعتقاد پيتر دراكر در مورد سازمان‌ و نحوه شكل‌گيري‌ آن‌ بدين‌ صورت‌ است‌: «يك‌ سازمان‌ همواره ‌بر اساس‌ تخصص‌ شكل‌ مي‌گيرد، و در اثر مسئوليت‌ و وظيفه ‌خاص‌ خود هويت‌ پيدا مي‌كند و تعريف ‌مي‌شود. به‌ طوري‌ كه‌ يك‌ سازمان‌ زماني‌ ثمربخش‌ و مفيد فايده‌ است‌ كه‌ تنها در حول‌ يك‌ مسئوليت‌ وظيفه‌ و تخصص‌ تمركز پيدا كند».

در جاي‌ ديگر، پيتر دراكر در صدد تعريف‌ بيشتر و عنوان‌ نمودن‌ ويژگي­هاي‌ سازمان­هاي‌ آينده ‌مي‌باشد. به‌ عنوان‌ مثال‌، او معتقد است‌: «براي‌ رويارويي‌ با مسائل‌ و مشكلات‌ در قالب‌ سازمان‌، بايد به‌گروه‌بندي‌ مسائل‌ و تخصصي‌ كردن‌ هر يك‌ از مشكلات‌ در قالب‌ يك‌ سازمان‌ دست‌ زد». تجزيه‌ و تنوع ‌وظايف‌ در هر سازمان‌، اعم‌ از آنكه‌ تجاري‌، صنعتي‌، خدماتي‌ يا اجتماعي‌ باشد، ظرفيت‌ عملكرد آن‌ سازمان‌ را از بين‌ مي‌برد. سازمان‌ يك‌ ابزار است‌. لذا، مثل‌ هر ابزار ديگر هر چه‌ وظيفه داده‌ شده ‌تخصصي‌تر باشد، ظرفيت‌ عملكردش‌ بيشتر است.

سازماندهي‌ در سازمان­هايي‌ با خصوصيات‌ عصر كنوني‌ بسيار مشكل‌ و پيچيده‌ است‌، زيرا
آنان جهت‌ انطباق‌ بيشتر با تحولات‌ بيروني،‌ نياز به‌ تغيير سياست­ها و اقدامات‌ درونی خود دارند. لذا، سازمان­هايي‌ كه ‌بر اساس‌ يك‌ سياست‌ خاص‌ سازماندهي‌ مي‌شوند و در مقابل‌ تغييرات‌ مقاومت‌ از خود نشان ‌مي‌دهند، حصول‌ به‌ اهداف‌ سازماني‌ را مشكل‌ مي‌سازند. در مقابل اینگونه سازمان­ها، سازمان­هايي‌ را می­توان قرار داد كه‌ سازماندهي‌ در آنها تعامل‌ بيشتر افراد را امكان­پذير می­سازد، همه ‌افراد را با تعريف‌ محدوده ‌عملياتي‌شان‌ در تصميم‌سازي‌ دخالت‌ می­دهد و آنان‌ را مسئول‌ تحقق‌ اهداف‌ آرماني‌ شركت‌
می­نمايد. بديهي‌ است‌ كه‌ در هر نوع‌ تغيير شكل‌ سازماني،‌ عوامل‌ محيطي‌ كه‌ سازمان­ها در آن‌ فعاليت‌ دارند، نقش‌ مهمي‌ ايفا مي‌کند و شناخت‌ و آگاهي‌ از اين‌ محيط‌ و فرهنگ‌ حاكم‌ بر سازمان­هاست‌ که اهمیت دارد.

با توجه‌ به‌ عوامل‌ فوق‌، مديران‌ مي‌توانند يكي‌ از روش­هاي‌ سازماندهي‌ را بر اساس‌ محصول‌، براساس‌ موقعيت‌ جغرافيايي‌ واحدهاي‌ تحت‌ پوشش‌، بر اساس‌ مشتري‌ و محل­هاي‌ مورد فروش‌ يا تقسيم‌ واحدها بر اساس‌ نوع‌ عمليات‌ يا تخصص­ها مانند توليد، مهندسي‌، مالي‌ و فروش‌ برگزينند و حيطه ‌نظارتي‌ خود را به‌ شكل‌ منطقي‌ و كارآ نظام­مند نمايند. البته‌، در شكل‌ پيشرفته‌تر و در بعضي‌ فعاليت­ها، سازماندهي‌ را مي‌توان‌ با برخورداري‌ از مزاياي‌ روش­هاي‌ مذكور به‌ صورت‌ ماتريسي‌ و تلفيقي ‌انجام‌ داد. بدين‌ صورت‌، هر مديري‌ بر حسب‌ نوع‌ پروژه‌ و هدف‌ خاصي‌ كه‌ براي‌ او مشخص‌ شده‌ است‌، افرادي‌ را از واحدهاي‌ تخصصي‌ مانند توليد، مهندسي‌، و مالي‌ در اختيار مي‌گيرد و پس‌ از به‌ انجام ‌رساندن‌ فعاليت‌ خود، آنها را به‌ واحدهاي‌ اصلي‌ و تخصصي‌ اوليه‌ باز مي‌گرداند.

 

2- مدیریت و هماهنگی سازمانی

با طراحی واحدهای سازمانی و تعیین بخش­های داخلی، کارهای سازمان میان واحدهای اصلی تقسیم می­شود و امکان استاندارد کردن کارها و تخصصی کردن فعالیت کارکنان فراهم می­گردد، ولی موفقیت سازمان در تحقق اهدافش مستلزم هماهنگ ساختن فعالیت­های مذکور است. در واقع بدون هماهنگی، احتمال بروز تأخیر و اتلاف وقت در انجام فعالیت­ها، پروژه­ها و برنامه­ها افزایش می­یابد و ممکن است سازمان با عجز و ناکامی مواجه شود. سازماندهی از طریق تفکیک افقی و عمودی و تلفیق انجام می­شود. در تفکیک از تخصص­گرایی و تقسیم کار و در تلفیق از استانداردسازی فعالیت­ها و مشخص کردن اختیارات استفاده می­شود.

یک سازمان برای نائل­شدن به اهداف مورد نظرش نیاز به چارچوبی دارد که فعالیت­های افراد مختلف سازمان را هماهنگ نموده و ارتباط مناسبی بین آنها برقرار کند. بخصوص زمانی که سازمان از وسعت و بزرگی نیز برخوردار باشد، در این وضعیت بدون هماهنگی مناسب و ایجاد ارتباطات منطقی میان وظایف افراد مختلف سازمان، تحقق اهداف مشترک به دشواری میسر می­گردد.

هماهنگی، فراگردی است که طی آن همه بخش­های تشکیل­دهنده یک کل برای کسب هدف مشترک ترکیب می­شوند. هماهنگی با مجموعه­ای از سازوکارهای ساختاری و رفتاری تحقق می­یابد که برای مرتب ساختن اجزای سازمان با یکدیگر به کار می­روند و نیز اهداف سازمانی را تسهیل می­کنند. هماهنگی عبارت است از فرآیند همسو نمودن همه قسمت­های سازمان به گونه­ای که تصمیمات، وظایف، فعالیت­ها و تخصص همه کارکنان و گروه­ها برای نایل آمدن به اهداف از قبل تعیین شده در حداکثر مطلوبیت ممکن ترکیب و همسو گردد.

«هنری فایول» مسأله هماهنگی را به عنوان عمل همسو نمودن همه فعالیت­های یک مؤسسه برای نایل شدن به موفقیت و اهداف مورد نظر سازمان تلقی می­نماید. وی معتقد است سازمانی که دارای
ویژگی­های زیر باشد، عملیات هماهنگی را به نحو مطلوبی دنبال می­کند:

1- هر واحد و زیرشاخه­های مربوط به آن با سایر بخش­های سازمان هماهنگ باشد.

2- هر واحد و زیرشاخه­های مربوط به آن به طور مشخص می­داند که چه وظیفه­ای برایش در نظر گرفته شده است.

3- هر واحد برای رسیدن به کیفیت مورد نظر، برنامه و کارهایی را که باید انجام دهد خود به خود تنظیم و تعدیل می­نماید.

برای ایجاد هماهنگی سه اصل زیر مد نظر قرار می­گیرد.

الف- اصل وحدت فرماندهی: بر اساس این اصل هر کارمند فقط باید در برابر یک مدیر پاسخگو باشد. افراد باید بدانند که به چه کسی گزارش می­دهند و مدیران نیز باید بدانند که در برابر چه کسی مسئول و پاسخگو هستند ضمن اینکه باید کاملاً روشن باشد که چه کسانی تصمیم
می­گیرند و چه کسانی باید اجرا کنند.

ب- اصل خط فرمان: خط فرماندهی یا مسیر صدور دستور از مقامات عالی سازمان شروع می­شود و تا کارکنان سطح عملیاتی امتداد می­یابد. وحدت مدیریت فقط هنگامی امکانپذیر است که همه ارتباطات رسمی از طریق خط فرمان برقرار گردند.

ج- اصل حیطه نظارت: تعداد کارکنانی که به طور مستقیم به یک مدیر گزارش می­دهند نباید زیاد باشد. بر اساس مطالعات انجام­شده، افراد تحت نظارت مدیران عالی نباید بیش از هفت نفر باشند تا مدیران مذکور بتوانند کارهای آنان را هماهنگ سازند.

 

هماهنگی ممکن است به طریق عمودی یا افقی و یا مورب تمیز داده شود. هر نوع هماهنگی مکانیزم و مشکلات ویژه خود را دارد.

الف- هماهنگی عمودی: هماهنگی عمودی بر می­گردد به هماهنگی میان فعالیت­های یک مدیر و زیردستانش که بر اساس خط مشی­ها، قوانین، رویه­ها و روش­ها، تلاش در جهت کسب اهداف دارند.

ب- هماهنگی افقی: هماهنگی افقی به هماهنگی میان هم­ردیفان عملیاتی که در یک سطح و یا میان واحدهای متنوع سازمان مشغول به انجام کار باشند، بر می­گردد.

ج- هماهنگی مورب: هماهنگی مورب در سازمان­هایی ظاهر می­شود که دارای واحدهای خدماتی تمرکز یافته­ای مانند «سیستم اطلاعاتی متمرکز» هستند و کارکنان در سطوح مختلف سازمان مجوز مستقیم برای ارائه خدمات مشابه در میان فرامین متغیر به دست می­آورند. قوانینی نظیر (اولین وارده، اولین خدمت و سرویس را دریافت نماید)، می­تواند به عنوان هماهنگی مورب مطرح باشد.

 

3- مدیریت و کنترل

سازمان­ها به شيوه­هاي گوناگون كنترل­هايي را اعمال مي­كنند تا اطمينان يابند كه به شيوه­اي
رضايت­بخش در جهت تأمين اهداف گام بر مي­دارند و اينكه منابع به شيوه­اي كارا مورد استفاده قرار
مي­گيرد. كنترل مديريت، فرآيندي است براي اطمينان يافتن از اينكه عمليات واقعي طبق عمليات
برنامه­ريزي انجام شده است.

در واقع در مقايسه با برنامه­ريزي، كنترل رواج بيشتري دارد. كنترل به مديران كمك مي­كند بر اثربخشي، برنامه­ريزي، سازماندهي، و هدايت كردن فعاليت­ها نظارت نمايند. بخش اصلي فرآيند كنترل اين است كه در هر جا لازم باشد اقدامات اصلاحي به عمل آيد.

رابرت ماكلر در تعريفي كه از كنترل آورده، گام­ها و اركان اصلي فرآيند كنترل را برشمرده است. مديريت كنترل، تلاشي منظم و سيستماتيك است تا بدان وسيله اقدامات زير انجام گيرد:

  • براي تأمين اهداف تعيين شده يا برنامه­ريزي شده استانداردهاي عملكرد تعيين نمود.
  • سيستمي براي بازخور نمودن اطلاعات به وجود آورد.
  • عملكرد واقعي را با استانداردهاي از پيش تعيين شده سنجيد.
  • انحرافات را تعيين كرد.
  • اهميت آنها را مشخص نمود.
  • براي حصول اطمينان از اين كه منابع شركت به شيوه­اي مؤثر و با راندماني بالا در جهت و مسير تأمين اهداف سازمان به مصرف رسيده است، اقدامات لازم را به عمل آورد.

4- سازماندهی در لیزینگ

اگر سازماندهی را امری بدانیم و بپذیریم که مدیریت از آن برای انجام برنامه­ها به منظور دستیابی به اهداف سازمانی بهره می­برد و نیز براساس مطالبی که تا اینجا در خصوص وظایف مدیریت در سازمان و نقش آنها در سازماندهی بیان شد، مدل ساخت­یافته زیر، که به صورت حداقلی منطبق بر وظایف مدیریت در سازمان­های لیزینگی است، ارائه می­گردد.

همانگونه که قبلاً نیز اشاره شد، این مقاله سعی ندارد تا ساختار سازمانی ارائه و یا پیشنهاد دهد بلکه می­توان از طریق مدل ارائه شده، به یک ساختار مناسب دست یافت. هر یک از عناصر بیان شده در مدل، که به نحوی بیان­کننده عمده وظایف سازمانی می­باشند را می­توان بطور جداگانه و یا ترکیبی به یک واحد سازمانی مرتبط ساخت.

1- برنامه­ ریزی

2- عملیات و اجرا

1-2- عملیات لیزینگ (شعب)

2-2- اعتبار سنجی

1-2-2- اعتبارسنجی فنی

2-2-2- اعتبارسنجی مالی و اقتصادی

3-2-2- اعتبارسنجی حقوقی

3-2- انعقاد قرارداد

3- تأمین و تجهیز منابع

1-3- تأمین منابع مالی

1-1-3- تأمین از منابع داخل سازمان

1-1-1-3- سهام

2-1-1-3- مطالبات

3-1-1-3- نقدینگی

2-1-3- تأمین از منابع خارج سازمان

1-2-1-3- منابع ریالی

2-2-1-3- منابع ارزی

2-3- تأمین منابع غیر مالی

1-2-3- منابع انسانی

2-2-3- داده­ها و اطلاعات (داخل و خارج سازمان)

3-2-3- تجهیزات و امکانات

1-3-2-3- تجهیزات رایانه­ای

2-3-2-3- تجهیزات و تأسیسات

4- کنترل و نظارت

1-4- نظارت و کنترل فرآیندهای داخلی

2-4- نظارت و کنترل اهداف و برنامه­ها

3-4- نظارت و کنترل­های مالی سازمان

4-4- نظارت و کنترل قراردادهای لیزینگ

1-4-4- نظارت عمومی قراردادهای لیزینگ

2-4-4- نظارت مالی قراردادهای لیزینگ

3-4-4- نظارت حقوقی قراردادهای لیزینگ

 

مدل ساخت­یافته وظایف مدیریت در شرکت­های لیزینگ

به منظور اداره سازمان­های لیزینگی و برای دستیابی به اهداف و مأموریت سازمانی آن می­بایست حداقل وظایف فوق به اجرا گذارده شود و این مهم عملی نخواهد شد، مگر آنکه بواسطه ساختار سازمانی مناسبی که واحدهای تعیین­شده در آن عهده­دار یک یا ترکیبی از وظایف فوق باشند، آنرا به اجرا گذارند.

5- منابع

  • رضائیان، علی. مبانی سازمان و مدیریت- انتشارات سمت، ۱۳۸۳.
  • مقالات و نوشته­های دکتر فریدون وردی­نژاد در سایت http://www.verdinejad.com