مشتری مداری، اصل كلیدی رقابت
«بیش از 50سال سن دارد و در ساعات اولیه روز برای انجام كاری، از خانه بیرون میرود. به محض ورود به ساختمان شركت، نگاهی به اطراف می اندازد تا شاید چیزی بیابد كه راهنماییاش كند، ولی از تابلوی اطلاع رسانی خبری نیست. فردی كه گویا نگهبان شركت است با گشاده رویی و پس از احوالپرسی مختصر، وی را به واحد مربوطه راهنمایی میكند، طبقه سوم، واحد سمت چپ. آسانسور خراب است و باید از راه پله استفاده كند. با پا دردی كه دارد با زحمت خود را به طبقه سوم میرساند. كمی میایستد تا استراحت كند. وارد واحد سمت چپی میشود، سلام میكند و منتظر پاسخ میماند. كارمندی كه مقابلش پشت میز نشسته است، سرش را بالا میآورد و پس از دادن جواب سلام میگوید، امرتان را بفرمایید؟ درخواستش را عنوان میكند و كارمند در پاسخ میگوید موضوع درخواست شما به این واحد مربوط نمیشود و باید به واحد بغلی مراجعه كنید. به واحد اشاره شده میرود و مجدداً درخواستش را برای كارمند آن واحد بیان میكند. پس از مدتی انتظار، كارمند كه از دفتر مدیرش بیرون آمده، میگوید: در حال حاضر شركت ما چنین كاری را برای شما نمیتواند بكند، باید در این خصوص تصمیم گیری شود. دیگر نزدیك ظهر شده و خسته و درمانده و بدون نتیجه به خانه باز میگردد.»
مشابه ماجرایی كه گفته شد، برای هر یك از ما و یا اطرافیان ما اتفاق افتاده یا خواهد افتاد. به نظرتان این فرد چقدر از شركت مربوطه رضایتمندی دارد و احتمال اینكه مجدداً به همین شركت مراجعه كند چقدر است؟ بگذارید سؤال را به نحو دیگری مطرح كنیم، آیا شركت توانسته رضایت مشتری خود را جلب نماید و همچنین نیازهای او را شناسایی و برآورده سازد؟
مطالب ارائه شده مقدمهای برای ورود به بحث اصلی این نوشتار است كه مشتریمداری را كلید اصلی بقای هر كسب و كاری در فضای پُر رقابت كنونی میداند. بنظرتان شركتی كه درك صحیحی از مشتریان و نیازهای او ندارد، میتواند خود را شركتی مشتریمدار بداند و از گیر چرخدندههای دائماً در حركت فضای رقابتی عصر حاضر خود را نجات دهد، و یا بناچار محكوم به فنا است؟ اگر از هزینههای هنگفت از دست دادن مشتری قدیمی و جذب مشتری جدید آگاهی نداریم، بهتر است یادآور شویم كه هزینه جذب یك مشتری جدید، بین 5 تا ۱۱ برابر نگهداری یك مشتری قدیمی است و برای افزایش 2درصدی مشتری، باید ۱۰ درصد هزینه كنیم، و ضرر و زیان از دست دادن یك مشتری، در حكم فرار ۱۰۰ مشتری دیگر است. حال با این تفاسیر، چه آیندهای برای شركتی كه ماجرایش به رشته تحریر رفت، میتوان متصور شد؟ اگر به همین منوال ادامه دهد، فقط بایستی به آندسته از مشتریانی اكتفا كند كه یا بدلیل تعصب و یا از روی ناچاری مجبور به ادامه تعامل با آن هستند، و بسادگی میتوان آینده فعالیت چنین شركتی را ترسیم نمود. بایستی این نكته را هم در نظر داشته باشیم كه معادل ۹۸ درصد مشتریان ناراضی، بدون شكایت به سمت رقبا میروند.
تمامی شركتهای موفق در عصر حاضر یك وجه اشتراك دارند. همگی مشتریگرا هستند و تمامی نیروی خود را صرف ارضای نیازهای مشتری میكنند و همه اعضای سازمان را ترغیب مینمایند تا ارزش بالاتری را برای مشتری بهبار آورند و هر چه بیشتر موجبات رضایت آن را فراهم كنند. این نوع شركتها شناخت دقیقی از مشتریان خود و نیازهای فعلی و آتی آنان دارند. شناخت مشتری و كسب رضایتمندی او بدون داشتن تعریف صحیحی از آن یا بدرستی صورت نمیگیرد و یا تقریباً غیر ممكن میشود. مشتری مهمترین بازدیدكننده سازمان ماست. او به ما نیاز ندارد، ما به او نیاز داریم. او متكی به ما نیست، ما متكی به او هستیم. او هدف همه كارهای ماست. او در سازمان ما یك بیگانه نیست، بلكه جزیی از كسب و كار ماست. ما برای او كاری انجام نمیدهیم، او به ما لطف دارد كه فرصت میدهد تا خدمتی برایش انجام دهیم.
رضایت مشتری احساس مثبتی است که در هر فرد پس از استفاده از کالا یا دریافت خدمت ایجاد میشود. این احساس رضایت از تقابل انتظارات (نیازهای) مشتری و عملکرد عرضهکننده (شركت) بوجود میآید. پس از شناسایی مشتری و برای ایجاد رضایتمندی در او، نیازمند شناسایی و برآوردن نیازهای او هستیم. دكتر كانو (اندیشمند ژاپنی عرصه مدیریت)، نیازها و الزامات مشتری را به سه دسته الزامات اساسی (فقط از نارضایتی مشتری جلوگیری میكند)، الزامات عملكردی (برآورده نكردن آنها مشتری را ناراضی و برعكس آن خشنودش میكند) و الزامات انگیزشی (مشتری را به وجد و هیجان میآورد) تقسیم میكند. اكثر شركتها در طول عمر فعالیت خود تنها به برآورده نمودن نیازهای اساسی و اولیه مشتریان خود و اندكی از نیازهای عملكردی او بسنده میكنند. ولی شركتهای سرآمد، برای برخورداری از وفاداری مشتری و سودآوری بلندمدت تمام تلاش خود و كاركنان را برای ارضای كلیه نیازهای مشتری، حتی نیازهای انگیزشی او معطوف مینمایند.
شرکتهای تولیدی به منظور جلب رضایت مشتری برای هر کالا یا محصول یک چرخه حیات را قائل میشوند به طوری که شروع آن از زمان استفاده کالا تا مدتی است که آن محصول کارایی لازم را داشته باشد. در این فاصله تولیدکننده خود را در قبال محصولی که فروخته است، مسئول میداند و زمانی برای اصلاح عملكرد خود دارد اما در بانکها و مؤسسات مالی و اعتباری اینگونه نیست. چون خدماترسانی از طریق این مؤسسات در همان لحظه صورت میگیرد و مشتری یا در صف انتظار و یا بالای سر کارمند ایستاده و خدمت به هنگام طلب میکند که مطالبهای بر حق است. لذا چنین نهادی لازم است با استانداردهای بهروز و ابزارهای خدمترسانی سریع در عرصه رقابت حضور داشته تا بتواند ضمن مراعات اصول مشتری مداری، تضمینی برای بقای خود ایجاد نماید.
از آنجایی که بانکها و مؤسسات مالی و اعتباری از آغاز ساعات کار اداری با بیشترین تعداد مراجعهکننده مواجه هستند، بطور قطع مدت زمان بیشتری را نسبت به دیگر سازمانها با مشتریان صرف میکنند و این مسأله بیانگر آنست که موضوع مشتریمداری در بانکها و مؤسسات مالی از جایگاهی خاص برخوردار است. اگر رفتاری که با مشتری میشود فراتر از حد انتظارش باشد، احساس رضایت و خرسندی ناشی از این رفتار، محرکی مؤثر برای حضور دوباره او در همان مؤسسه خواهد بود.
اگر نگاهی به تجربه گرانبها و موفق اکثر کشورهای جهان در عصر حاضر بیاندازیم، در خواهیم یافت كه مشتریمداری در بانکها و مؤسسات مالی و اعتباری را میتوان مبتنی بر دو راهکار دانست: نخست راهکار نرمافزاری که نوع نگرش، رفتار و واکنشی است که کاركنان این قبیل مؤسسات در ارتباط با مشتری از خود بروز میدهند که باید برای تحقق آن آموزشهای لازم را در خصوص نحوه برخورد با مشتری، ارائه هر چه بهتر خدمات و … گذرانده باشند و این موضوع به فرهنگ حاکم بر مؤسسه نیز باز میگردد که شایسته است روز به روز توسعه یابد، چرا که حیثیت وجودی بانکها و مؤسسات مالی قائم بر وجود مشتری است. راهکار دوم، سختافزاری است که همانا بكارگیری فناوریهای نوین و در اختیار داشتن ابزار و فضای مناسب جهت ارائه خدمات میباشد که این موارد نیز عوامل مهمی هستند که سبب سهولت و كوتاهتر نمودن زمان خدمترسانی به مشتریان میشود.